در روزهایی که مکررات زندگی و یکنواختی آن گریبان گیر ما می شود دریافت یک شعر زیبا و یا جملات و دلنوشته های پراحساس و نشاط آور می تواند روح و جان انسان را تازه کند از همین رو جملات زیبایی را در ادامه "دختر نارنج و ترنج" تقدیم نگاه شما عزیزان می کند.
ادامه مطلب ...
دیروز صبح تنبلیم می اومد.. مارلی ساعت شش صدام کرد، بلند شدم و غذاش رو دادم. اما صورتم رو نشستم که خواب از سرم نپره. یه گشتی زدم و یه کم اتاق مارلی رو مرتب کردم، خاکش رو تمیز کردم و آمدم دوباره لحافم رو روی سرم کشیدم و کف اتاق افتادم. مارلی هی رفت و آمد و هی منو بو کشید و میو کرد، اما دید از این مادر بخاری برنمی خیزد و اونم اومد کنار من سرش رو گذاشت روی بالش و خوابید.
ادامه مطلب ...
دیشب کتاب “الف” پائولو کوئیلو رو تموم کردم، مدت ها بود نسخه ی PDF اش رو از اینترنت دانلود کرده بودم (با ترجمه آرش حجازی) اما انگار “وقت” خوندنش نبود… نه این که زمان نداشته باشم ها، نه! “وقت”ش نبود…
ادامه مطلب ...
من اصلنم آدم عقب مونده و گیج و "یه کم دیر می گیریا!" وایناااااایی نیستم!
من خودم خیلی خیلی تحقیق کردم! در حد ماری کوری!!!! شایدم پاستور... بعدش دیدم که من فقط و فقط یه ذره دیر به دنیا اومدم... خب به من چه که تمام عقاید بکر و اختراعات ناب و اکتشافات عظیم، قبل از به دنیا اومدن من توسط آدمای دیگه به مردم معرفی شده؟؟ اگه من فقط دو سه میلیون سال زودتر به دنیا می اومدم، تا حالا کلللی کشفیات داشتم که باورتون هم نمی شد. مثلا من مطمئنم که آتیش رو من کشف (یا اختراع؟؟؟ - نه همون کشف!!!) می کردم. برای این که همین حالاشم همیشه یه فندک تو جیبمه و به هر چیزی که بدونم آتیش می گیره برسم قطعا از خیرش نمی گذرم... مامانم بهم می گه تو مسوول آتیش جهنم می شی! باز خوبه کار اون دنیامون از همین امروز مشخصه.. الحمدلله!
اصلاْ خوب نیستم..
به حد مرگ عصبانیم..
نه! اشتباه نکن! "هاپو کومار" نیستم.. "عصبانیم"..
یک جور خاصی عصبانیم..
از همه این چیزهایی که هست..
از همه اون چیزهایی که نیست..